درباره من بدونبد.......
سرنوشت ننوشت گر نوشت چه نوشت
حال وروزم راببین ازروزگارم مپرس!
اینجا خانه ی من است،
سالهاست
که همگان گمان می کنند من دختری هستم سرخوش احوال و بی خیال که بی دغدغه
است... من هم با نگاهشان همراه شدم و گذاشتم خیال کنند که من انم که انها
می پندارند...
کسی هیچ وقت اشک های پنهانی و در خلوتم را ندید... من هم گذاشتم که اخرین تصویری که از من در دل دارن همان خنده هایم باشد..بزرگترین
حُسنی که دارم این است که می توانم در اوج ِ همه بغض ها و رنج ها و دلخوری
هایم ساعت ها برایتان شیطنت کنم و بخندانمتان و شما هیچ وقت نفهمید که پشت
دیوار خنده هایم سیل اشکی روان است...
شاعر نیستم اما تا دلتان بخواهد
راه و رسم عاشقانه نوشتن را بلدم... اینجا دقیقا همانم که در دنیای واقعی
هستم...نمی دانم شاید روزی از این حقیقت بترسم...اسم هایی که می نویسم
واقعی هستند،خاطره ها ، دلخوری ها ،دلتنگی ها..... همه همانند که رخ داده
است و لاغیر...
بزرگترین نعمتی که خدایم به من داده دوستانی بوده
است که در پناهشان هم اشک ریخته ام و هم خندیده ام...برای همیشه سبز زیستن
دوستان مهربانم همیشه دعا کن...
هوای بارونی و دعا کردن زیر بارون
رو به هر چیزی ترجیح میدم *** پایـــــیز روزگاری فصل رویاهایم بود هنوز هم
می پرستمش با این خودم متولد10ابانم***از چتر متنفرم ***بزرگترین ارزویم رسیدن به اسمان
خدایم است و بس!***
مهربان نامهربانی دارم.... دعا کن برسد وقت بودن هایش..
[ پنجشنبه 19 تير 1393 ] 22:04 ] [ nafas0077 ]
[ ]